۱۳۹۳ تیر ۲۱, شنبه

از «موتور گازی» تا «خبرنگاران هزارتومانی»


از «موتور گازی» تا «خبرنگاران هزارتومانی»

کلوخ انداز را پاداش...

افشین معشوری/ روزنامه اعتماد/ یکشنبه 22 تیر 93

خدا آن روز را نیاورد که بخواهیم کسی یا جمعی را بکوبیم. آن وقت از همۀ زوایای پیدا و پنهان او و جامعه کمک می گیریم و آنچه نباید را بنویسم و به هدف برسیم، می نویسیم. موضوع تحقیر مربیان ایرانی در برابر خارجی ها(بخوانید کی رش) بحثی است که این روزها بسیار خوانده و شنیده ایم. یک روز نام «موتور گازی» روی شان می گذاریم. روز دیگر می گوییم بی سوادند. بعد می گوییم چون کلاس ها گران است، مربیان کلاس A   را دسته جمعی قبول می کنند تا نارضایتی به وجود نیاید. بعد به خریدار نداشتن مربیان ایرانی در سایر کشورها اشاره می کنیم.

 لابد جلال طالبی، عبدالعلی چنگیز، حشمت مهاجرانی، عبدالرضا برزگری، ناصر حجازی،  ابراهیم قاسم پور و دیگرانی که البته کم هم نیستند و در کشورهای امارات، قطر، کویت، سنگاپور، هند، اسلواکی،  بنگلادش، عمان و این اواخر وحید هاشمیان در آلمان و داریوش یزدانی در امریکا مربیگری کرده اند، یا مربی نیستند و یا ایرانی نیستند.

 اما واقعیت این است که مربیان ایرانی - مانند بقیۀ ارکان این فوتبال- دارای مشکل هستند. برای استفاده از آدم ها نیاز است «داده» هایی تزریق شان کرد تا «پردازش» کنند و به صورت عملی به مصرف برسانند. مربیان ایرانی اصولا «داده» یی دریافت نکرده اند که از آن ها توقع شق القمر داریم.  بیایید میدان چهار گوش فوتبال را به زمینی کشاورزی تشبیه کنیم. بازیکنان ردۀ خردسالان را بذر، نوجوانان را نهال، جوانان را درختچه و امید و بزرگسالان را به ترتیب درخت به رشد رسیده و ثمر داده تصور کنیم.

می گویند اگر برنامۀ یک ساله دارید برنج بکارید، اگر برنامۀ ده ساله دارید گردو بکارید و اگر برنامۀ صد ساله دارید، انسان تربیت کنید. ما نه گردو  و برنج، که می خواهیم نسلی تربیت کنیم تا بخشی از فعالیت های اجتماعی مان را سامان بدهند. موضوعی که -به درست یا غلط- با نشاط جامعۀ جوان؛ اما عبوس ما رابطۀ تنگاتنگی دارد.

ما فوتبال می خواهیم، نشاط می خواهیم، مربی-خوب- ایرانی می خواهیم؛ اما وقتی پای هزینه کردن می رسد یادمان می رود باید سازوکاری ایجاد کرد تا این آدم ها را که- اغلب شان روزگاری پیراهن ملی بر تن داشتند- و بر گردن این ورزش حق دارند، به جایگاه مناسبی برسانیم و از دانش شان به نفع فوتبال و جامعه بهره ببریم.

 به عنوان مثال تمهیداتی بیاندیشیم و «غربال» هایی ایجاد کنیم تا با شناسایی بهترین ها، آن ها را به کلاس های مدرن مربیگری بفرستیم و تجربه های شان را بعدها در تیم های مان به کار گیریم که در این میان البته مشکلات یکی دو تا نیست.

 فدراسیونی(بخوانید سازمان ورزشی) که نمی خواهد چنین هزینه یی کند و حاضر است برای اهداف کوتاه مدت(که تازه با موفقیت فنی همراه نیست) تن به استخدام مربیان خارجی(که هیچ دشمنی با آن ها نداریم) بدهد و از اهداف میان مدت و بلند مدت غافل می ماند، یکی از آن هاست.

 سیستمی که برای گزینش ایجاد می کنیم؛ معمولا به کژ راهه می رود و رابطه ها را به ضوابط تعیین شده ترجیح می دهد و کسانی را به کلاس های احتمالی خواهد فرستاد که نه تنها شایستگی فنی ندارند، حتی در بازگشت به کلی محو خواهند شد، گزینۀ بعدی است.

تیم هایی که سالهاست در این فوتبال حضور دارند؛ اما نه یک بازیکن «رو» کرده اند و نه حتی موفقیتی کسب کرده اند؛ اما با بودجه های «دولتی و رانتی» هر ساله تیم داری می کنند «کک» شان هم نمی گزد که- این پول ها - حق الناس است و آن ها خاصه خرجی می کنند، دیگر موردی است که وجود دارد.

آدم هایی که در کنار فوتبال حاضر هستند و  این سیکل معیوب راه «ارتزاق» شان است. در نظر داشته باشید اگر مربیانی «معقول» داشته باشیم دیگر این آدم ها نمی توانند برای -یک تیم در سال سه مربی- و گاهی بیشتر بتراشند و پورسانت شان را به جیب بزنند،  مورد بعدی است.

همچنین است آوردن بازیکنانی که اغلب در کشورهای شان «احتمالا» در محلات بازی می کرده اند و رد و بدل شدن پول هایی که نیاز به بازگویی نیست. چنانچه  بخواهیم همین طور ادامه بدهیم شاید به بسیاری موارد دیگر برسیم؛ اما کدام یک از ما-نامربیان- حاضر نیستیم با گرفتن مبالغ میلیاردی روی نیمکتی بنشینیم و بعد از مدتی اخراج شویم و باقی عمر را خوش باشیم؟کدام بذر را در نونهالان کاشته ایم که منتظریم در رده های پایه و بزرگسال برداشت کنیم؟

اگر نگاهی به «نظریه های نظریه پردازان اجتماعی» بیاندازیم، خواهیم دید که اغلب آن ها بر تاثیر نخبگان و رسانه ها بر افکار عمومی تاکید دارند. در شرایط کنونی- و حتی پیش از این- نبض افکار عمومی پس از نامداران ورزش و اجتماع، دست رسانه هاست. روزنامه نگاران و خبرنگاران -به عنوان چشم بینا و گوش شنوای جامعه- نقش پر رنگی در اتفاقات دارند. اگر مدعی هستیم، بیایید رفرمی ایجاد کنیم و این اتفاق را از خودمان آغاز کنیم نه اینکه مربی ایرانی را «موتور گازی» بنامیم، که در این صورت می باید منتظر واکنش طرف مقابل هم باشیم که گفته اند:«کلوخ انداز را پاداش سنگ است» همان طور -که سالها پیش- یکی از همان  جماعت- پیشاپیش- روزنامه نگاران  را «هزارتومانی» خواند و شاید امروز کسی پیدا شود و لقب تازه یی برای ما بتراشد و مثلا بگوید: این «میرزابنویس» ها! آیا می پسندید؟

 به جای مفتخر کردن «حجم نمونه یی» از جامعۀ ایرانی به  عنوان تحقیرآمیز «موتور گازی» دست به دست هم بدهیم و سیستم حاکم بر فوتبال را تکانی بدهیم. آن جا که دیگر نیازی نباشد سالانه مربیان زیادی را از بیرون وارد کنیم، به طوری که همین حالا هم «پرونده هایی مختومه نشده» در فیفا موجود داشته باشیم. پول ایرانی را برای پرورش استعدادهای ایرانی به کار ببندیم. مربیان شناخته شدۀ پایه را از هرجای جهان- که می توانیم به خدمت بگیریم؛ تا مهدی مهدوی کیا-که در دلسوزی اش برای فوتبال پایه شکی نیست- نگوید سراسر ایران را گشته ام؛ اما استعدادی نیافته ام.

استعداد؛ «علف هرز» نیست، که اگر هم باشد حداقل نیاز به آب و هوای مناسب برای پرورش دارد و بی شک اکنون آب و هوای فوتبال ایران مانند صحرای خشکی است -که خوشبختانه- در گوشه و کنارش گاهی نهالی بارور می شود و اتفاقی به جایی می رسد که به چشم می آیند و جان کلام اینکه قدما گفته اند:«حرمت امامزاده را متولی نگه می دارد» با مربیان مان(حتی اگر دوست شان نمی داریم) بد نکنیم.