۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

دوتكه حرف گفتني!

بازيكن سالاري موقوف

امروزه ورزش فوتبال به پديده اي پيچيده تبديل شده است و هر لحظه با چالش هاي زياد در بيرون و درون ميدان روبروست. يك تيم فوتبال خوب همانطور كه در داخل زمين نيازمند استراتژي براي بردن حريفان است دربيرون از زمين نيز بايد تيمي همدل متشكل ازبازيكنان ذخيره و مديريت صحيح داشته باشد.
درفوتبال ايران هراز چند گاهي با اخباري مواجه هستيم كه بازيكني به خود اجازه مي دهد پا را از حدود خويش فراتر نهاده و باعث بروز مشكلاتي براي خود وديگران شود.
بازيكنان ما كه حال به شكرانه حرفه اي شدن فوتبال در ايران پولهاي‌آنچناني مي گيرند بايد بدانند كه وظيفه يك بازيكن در درجه اول تمرين است واين مربيست كه تشخيص مي دهد ، كي ، كجا و از چه بازيكني استفاده كند.
صرف اينكه من بازيكن بزرگي بوده ام و طاقت نيمكت نشيني ندارم دليل موجهي نيست تا بازيكنان به خود اجازه دهند به مربي، تماشاگر و همبازيان خود توهين كنند وبعد از چند روز با گفتن اشتباه كردم، عصباني بودم ويا حرفهايي از اين دست دوباره به تيم برگردند و اين شعله را همچنان در دلشان گرم نگه دارند و يا احتمالا آن را تبديل به آتش زير خاكستر كنند و مشكلات ديگري را موجب شوند.
سالهاست ورزش ايران وخصوصا فوتبال با پديده زشت بازيكن سالاري دست به گريبان است هر چند، گاهي حركت هايي انجام شد؛ اما هميشه اين حركت نيمه تمام باقي مانده و بعد از مدتي به بوته فراموشي سپرده مي شود.
اميد است باشگاههاي ايراني فكري به حال رفتار بازيكنان خود كنند تا در مواقع حساس فصل عده اي از اين بازيكنان يادشان باشد حقوق هايي مي گيرند كه در پاره اي اوقات بيشتر از درآمد تمام عمر يك متخصص است و نبايد با احساسات تماشاگرانشان بازي كنند و اصولا اين حقوق ها براي اين به آنها داده مي شوند كه تماشاگر براي ديدن بازي آنها بيايد ونه قهر وناز و حاشيه سازي هايشان!!



****************************************

مديريت در باشگاههاي ايراني

در اين فوتبال نيم بند ما، گاهي انسان به عقل وشعور خود شك مي كند.در ابتداي فصل مديري مي آيد بدون توجه به خواسته هاي فني تيم بازيكن جذب مي كند و در پاسخ منتقدان كه آيا فكر نمي كنيد براي تيم بدون سرمربي شما اين بازيكنان موجب به هم ريختگي خواهند شد؟
ايشان در پاسخ مي فرمايند :من در اين فوتبال اينقدرآبديده شده ام كه نيازي به حضور سرمربي براي يارگيري ندارم و بعد از يارگيري سرمربي را نيز به خدمت مي گيريم.
نتيجه اين مي شود كه در اواسط نيم فصل اول با همان سرمربي به مشكل مي خورند و باقي قضايا!! و مسئولين بالاتر براي اينكه به مشكلات بعدي دچار نشوند ، كس ديگري را كه تجربه خوبي از مديريت در همان پست را داشته مي آورند و از اينجا داستان ما هم شروع مي شود.
آقاي مدير قبلي برعليه مدير جديد شروع به مصاحبه مي كند و خود را از هر گونه اتهام مبرا مي كند در حاليكه با يك حساب سر انگشتي هم مي توان فهميد كه حرف راست كدام است و دروغ چيست؟ مدير جديد را به خيلي از مسائل متهم مي كند و مدير جديد هم كه به هر حال آدم است ناچار به جوابگويي مي شود كه اين مورد خود باعث مشغوليات جديدي مي شود كه شايد باعث هدر رفتن انرژي مدير ان نيز شود.
اينكه به عقل خود شك مي كنم از اين قرار است كه اصولا چرا ما هميشه براي خدمت كردن به خلق الله داوطلبيم؟ اصلا چرا ما هميشه براي اينكه كار مردم را راه بيندازيم سر ودست مي شكنيم ؟ آيا غير از اين است كه در اين راه انداختن كار مردم، سود هايي هست كه هر آدمي را قلقلك مي دهد ؟
براي ان آقاي محترم مي نويسم كه امروزه مديريت، با جار وجنجال و به راه انداختن نمايشهايي از جمله افتتاح بيمارستان خصوصي براي باشگاه در حاليكه بازيكنان اين تيم براي رسيدن به زمين تمريني اجاره اي شان از نردبان بالا مي روندممكن نيست ، به تور انداختن بازيكناني كه براي تيمهاي ديگر مفيد اما شايد براي هر تيمي مفيد نباشند ،هم نيست.
مديريت امروزه علمي است كه بايد مديران براي رسيدن به آن وقت بگذارند و به طريقي عمل كنند كه ديگران از به كار بستنشان به نتايج مطلوب رسيده اند.